عبرتهای عاشورا
از مهمترین آموزهها و تعالیم عاشورا، در طول سالیان دراز و قرنهای متمادی، عبرت آموزی این واقعهی غمبار تاریخی است و باید اذعان داشت مهمتر از درسهای عاشورا عبرتهای عاشوراست.11 درسهای عاشورا راه درمان را نشان میدهد و عبرتها راه پیشگیری را، اندیشههای فعّال و ذهنهای هوشیار از مشاهدهی کربلا و پدید آمدن این حادثهی بزرگ و دردناک، در تاریخ صدر اسلام، به عبرتها و چرایی ایجاد آن میرسند که برای انسانهای کوتاه بین، گرفتار در قالبها قابل دسترسی نمیباشد، زیرا آنها حوادث را تا ریشههای آن نمیتوانند پی جویی کنند. حضرت آیة اللّه خامنهای با طرح سؤالی ذهنها را به عبرتهای عاشورا و اعماق ریشههای آن میبرد:
چرایی پیدایش حادثهی عاشورا
«در بخش پیدایش حادثهی عاشورا، چرایی رخداد حادثه مهم است. اتفاقی که افتاده است، در صدر اسلام است. من یک وقت گفتم12 که جا دارد اگر ملت اسلام فکر کند که چرا پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر صلیاللهعلیهوآله کار کشور اسلامی به جایی رسیده باشد که همین مردم مسلمان، از وزیرشان، امیرشان، سردارشان، عالمشان، قاضی شان و قاری شان در کوفه و کربلا جمع بشوند و جگر گوشهی همین پیغمبر را با آن وضع فجیع به خاک و خون بکشند!؟ آدم باید به فکر فرو برود که چرا این طور شد؟13
از آنجا که انقلاب اسلامی ایران را در همهی مراحل الگو گرفته از نهضت حسینی میدانند انگیزهی طرح این سؤال را یک درس عملی معرّفی مینماید:
«من میگویم چه شد که کار به اینجا رسید؟ چرا امت اسلامی که آن قدر نسبت به جزئیات احکام اسلامی و آیات قرآنی دقت داشت، در یک چنین قضیهی واضحی، این قدر دچار غفلت و سستی و سهل انگاری بشود که چنین فاجعهای به وجود بیاید؟
این مسأله انسان را نگران میکند. مگرما از جامعهی زمان پیغمبر و امیرالمؤمنین قرصتر و محکمتریم؟ چه کار کنیم که آن طور نشود؟»14
در عبرتهای عاشورا سخن از ارتجاع جامعه است، سخن از انحرافی است که هدف بعثت را از میان میبرد، سخن از سرنوشتی است که به سراغ همهی ادیان گذشته و پیامبران آمد و کتاب آنها را تحریف و آئیین آنها را بی خاصیت و بلکه در جهت اهداف دشمنان نبوّت قرار داد. سخن از خطری است که قرآن از آن چنین یاد میکند:
محمد صلیاللهعلیهوآله نیست مگر رسول و پیامبری. پیش از او نیز پیامبرانی بودند. آیا اگر او در گذشت یا شهید شد شما به عقب برگشته و به جاهلیت خود رجوع میکنید؟ هر که از مسیر برگردد به خدا ضرر نخواهد رسانید. خداوند جزای نیک به شاکران عطا خواهد کرد.15
سخن از سقوط ارزشهاست، سخن از گردابی است که همه چیز را به کام خود فرو میبرد و فرزندان راستین انقلاب را به قتلگاه میبرد. گرچه سبط پیامبر و سید شباب اهل جنت باشد. رهبر معظم انقلاب میفرماید:
«حالا عبرت کجاست؟ عبرت این جاست که چه کار کنیم جامعه آن گونه نشود. ما باید بفهمیم که آن جا چه شد که جامعه به اینجا رسید.»16
تغییراتی در خواص جامعه
در جستجوی ریشهی ارتجاع جامعه و ماجراهای بعد از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله و ضعف تدریجی جامعهی اسلامی، بار مسؤولیت این گناه نابخشودنی را بردوش آن دسته از نخبگان طرفدار حق و فرزندان انقلاب مییابند که در پی کسب امتیازات دنیوی برآمدهاند و در لغزشگاه دنیاطلبی، شهوت پرستی، مقام خواهی و مظاهر زندگی دنیا و مادیات لغزیدهاند و ساده لوحان ناآگاه را نیز به دنبال خود کشاندهاند:
«وقتی خواص طرفدار حق در یک جامعه ـ با اکثریت قاطعشان ـ آن چنان میشوند که دنیای خودشان برایشان اهمیت پیدا میکند، از ترس جان، از ترس از دست دادن مال و از دست دادن مقام و پست، از ترس منفور شدن و تنهاماندن، حاضر میشوند حاکمیت باطل را قبول بکنند و در مقابل باطل نمیایستند و از حق طرفداری نمیکنند و جانشان را به خطر نمیاندازند ـ وقتی این طور شد ـ اوّلش با شهادت حسین بن علی با آن وضع آغار میشود، آخرش هم به بنی امیه و شاخهی مروانی و بعد بنی عباس و بعد از بنی عباس هم، سلسلهی سلاطین در دنیای اسلام تا امروز میرسد.»17
منشأ انحراف جامعه، انحراف و سقوط گروه اندک اما تأثیرگذاری است که خواص نامیده میشوند. در معرفی چهرهی خواص که همان برگزیدگان و نقش آفرینان هستند چنین میفرمایند:
«خواص کسانی هستند که از روی فکر و فهمیدگی و آگاهی تصمیمگیری میکنند، یک راهی را میشناسند و دنبال آن راه حرکت میکنند. وقتی عملی انجام میدهند، موضعگیری میکنند، راهی را انتخاب میکنند، از روی فکر و تحلیل است، میفهمند و تصمیم میگیرند و عمل میکنند.»18
دگردیسی فکری در عوام
و چهرهی عوام، که پیروند و در پی انحراف نخبگان و خواص، آنها نیز به انحراف کشیده میشوند را چنین معرفی مینمایند:
«عوام کسانی هستند که وقتی جو به یکی سمتی میرود اینها هم میروند، تحلیل ندارند. یک وقت مردم میگویند زنده باد، این هم نگاه میکند و میگوید زنده باد، یک وقتی مردم میگویند مرده باد. اینها دنبال این نیستند که ببینند چه راهی درست است، چه حرکتی صحیح است، بفهمند، بسنجند، تحلیل کنند، درک کنند.»19
با برداشت از سورهی مبارکهی حمد، در تبیین صراط مستقیم و مصداقی که برای مغضوب و ضالّین آمده، ویژگی خواص و عوام را استفاده میکنند:
کسانی که نعمت داده شدهاند دو گونهاند: یک عده کسانی که وقتی نعمت الهی را دریافت کردند، نمیگذارند که خدای متعال بر آنها غضب کند، و نمیگذارند گمراه بشوند. اینها همانهایی هستند که شما میگویید خدایا ما را به راه اینها هدایت کن.
«غیر المغضوب علیهم»، با تعبیر علمی و ادبیش، برای «الذّین انعمت علیهم» صفت است. صفت «الذّین» این است که «غیر المغضوب علیهم و لاالضالین»؛ آن کسانی که مورد نعمت قرار گرفتند امام دیگر مورد غضب قرار نگرفتند، «ولاالضالین»، گمراه هم نشوند. یک دسته هم کسانی هستند که خدا به آنها نعمت داد، اما نعمت خدا را تبدیل کردند و خراب نمودند، لذا مورد غضب قرار گرفتند، یا دنبال آنها راه افتادند، لذا گمراه شدند. البته در روایات ما دارد که «المغضوب علیهم» مراد یهودند، که این، بیان مصداق است، چون یهود تا زمان حضرت عیسی، با حضرت موسی و جانشینانش، عالما و عامدا مبارزه کردند.
«ضالین» نصاری هستند، چون نصاری گمراه شدند. وضع مسیحیت این گونه بود که از اوّل گمراه شدند ـ حالا لااقل اکثریتشان این طور بودند ـ اما مردم مسلمان نعمت پیدا کردند. این نعمت به سمت «المغضوب علیهم» و «الضّالین» میرفت. لذا وقتی امام حسین علیهالسلام به شهادت رسید، در روایتی از امام صادق علیهالسلام نقل شده است که فرمود: فلمّا ان قتل الحسین (صلوات اللّه علیه) اشتد غضب اللّه تعالی علی اهل الأرض20 وقتی امام حسین کشته شد غضب خدا درباره مردم شدید شد. معصوم است دیگر، بنابراین، جامعهی مورد نعمت الهی، به سمت غضب سیر میکند، این سیر را باید دید. خیلی مهم است، خیلی سخت است، خیلی دقت لازم دارد. حالا خواصی که گمراه شدند شاید «مغضوب علیهم» باشند، عوام شاید «الضالین» باشند.»2
تربیت دارای دو بعد مختلف فردی و جمعی است. تربیت اخلاقی از زیر مجموعه های تربیت فردی است که شامل عزت مداری و ذلت ستیزی ست. اقسام تریت جمعی شامل تربیت اجتماعی، تربیت سیاسی، تربیت فرهنگی، تربیت اقتصادی و …. می باشد (محمدشاهی، 1390: 1). با توجه به هدف نوشتار تنها به تربیت سیاسی اشاره می شود. تاثیر زنان در سیاست می تواند مستقیم و یا غیرمستقیم باشد. تاثیر غیرمستقیم زنان در عاشورا از طریق تشویق و تهییج شوهران و همسران بوده است و تاثیر مستقیم به این صورت است که یا خانه هایشان را به محل امنی برای گفت و شنود سیاسی و کمک به یاران سیدالشهداء تبدیل کردند و یا به جهادگری و رزمندگی می پرداختند.
تأثير غيرمستقيم زن در ساختار جامعة بشري و نقش بي بديل آن در پرورش مرد و ایجاد مردانی قوی در شرایط بحرانی را حتي متعصبترين نظريه پردازان علوم انساني و جامعهشناسي پذيرفتهاند (عباسی، 1385، 1، 2-1). حضور ارزنده بسیاری از یاران سیدالشهداء نیز در نتیجه ی تاثیر همسرانشان در آن شرایط بحرانی و متحوّل ساختن روحیه آنان بوده است.
در اینجا شایسته است به بررسی نقش مادر عبدالله بن عمیر به گونه ای مفصل بپردازیم. عبداللّه بن عمیر به سپاهیان یزید حمله کرد، چند تن را کشت و نزد مادر و زنش آمد و گفت: ای مادر، راضی شدی؟ مادر گفت: راضی نمی شوم، مگر آنکه نزد حسین (ع) کشته شوی. عبداللّه را کشتند و سرش را به سوی مادرش پرتاب کردند. مادر سر را برداشت، بوسید و به سوی دشمن پرتاب نمود. در اثر اثابت آن سر نیز مردی از دشمن کشته شد. آنگاه عمود خیمه را کند و دو نفر را کشت.
بانوی دیگر دلهم (دیلم) بنت عمرو، همسر زهیربن قین می باشد. یکی از یاران زهیر می گوید: ما با گروهی همراه زهیر که از عثمانيان بود در مراسم حج شرکت کردیم. در راه بازگشت سعی می کردیم تا حتی المقدور از امام حسین (ع) فاصله بگیریم، تا اینکه در منزلی فرود آمدیم که امام (ع) نیز با یارانش در آنجا فرود آمده بودند. ناگاه فرستاده ی امام (ع) وارد شد و به زهیر گفت: ” امام از تو خواسته که نزد وی بروی". در آن فضای بهت ناگاه صدای همسر زهیر بلند شد که: فرزند رسول خدا از تو می خواهد که به نزدش بروی و تو از این کار خودداری می کنی؟ چه می شود که اگر به نزد وی بروی و سخنش را بشنوی؟ (مهوری، 1381: 415-414). زهير به پيشنهاد همسرش و علي رغم ميل باطني خود به سوي خيامحسيني رفت.
همچنین از اين قسم بانوان ميتوان بانويي به نام “بحرّيه” را نام برد كه وي همسر جناده بن كعبانصاري خزرجي و مادر عمرو بن جناده است. جناده از ياران سيّدالشهدا بود كه در جريان اولين حملة دشمن به شهادترسيد. بعد از وی پسرش عمرو (11 ساله) به دستور مادرش برای یاری به امام حسین (ع) آماده نبرد شد. او در برابر مادر ایستاد و مادر به او گفت: پسرم بیرون برو و نزد پسر پیامبر جهاد کن. امام حسین فرمودندکه پدر این جوان تازه کشته شده است و شاید مادرش از خروج وی راضی نباشد. آن جوان گفت: مادرم امر به خروج فرمود. آنگاه به میدان رفت و پس از مدّتی توسط دشمن شهید شد(بهزادیپور، 1384: 257).
امّ خلف، نیز بانوی دیگری ست که بعد از شهادت همسر، فرزندش را ميفرستد و امام حسين (ع)اجازه نميدهندولي اين مادر فرزندش را وادار به دفاع از سنگر ولايت مينمايد (بلخاری قمی، 1378، ج3: 6). ام وهب همسر عبداللّه ابن عمیر کلبی لشکریان ابن زیاد را در حال حرکت دید، از همسرش پرسید: این سپاه کجا می رود؟ گفت می روند با حسین بن علی بجنگند. زن آرزوی شهادت او را کرد و عبدالله میل خود را برای شهادت با همسر خود در میان نهاد. و سرانجام عبدالله جان خود را در سرزمین کربلا نثار امام حسین (ع)کرد(مهوری:1381، 410).
این زنان به دو دسته تقسیم می شوند: - زنانی که خانه شان محل گفت و شنود سیاسی بود در ميان اهل كوفه بانوی غيرت مندي چون مارية عبديه را ميبينيمكه خانهاش را در مركز حوادث توطئهآميزعبيدالله به محلي امن براي هواداران سيدالشهدا تبديل ميكند. اين بانو مركزي براي گفت و شنودها وتحليل اخبار سياسي آن روز به نفع سيدالشهدا داير نموده بود. وقتي اين خبر به گوش ابن زياد رسيد، به عاملانش دستور داد از اين عمل ممانعت كنند و راه منزل اين بانو رابراي شيعيان مشتاق سدّ نمايند(سماوی، 1384، ج 2).
طوعه امّ ولد بانوي مجاهدی بود كه در كوفه به سفير سيدالشهدا پناه داد. - جهادگری و رزمندگی عصر عاشورا نیز در عظمت و حمله ی دشمن به خیمه ی امام، واقعه ی عجیبی رخ داد سربازی می گوید: زنی را دیدم از طایفه ی بنی بکربن وائل که با شوهرش در سپاه عمر سعد بود. هنگامی که دید سربازان بر زنان اهل بیت حمله برده اند و خیمه ی آنها را غارت می کنند، شمشیری به دست گرفت و به جانب خیام آمد و گفت: ای آل بکر بن وائل، آیا دختران رسول خدا را تاراج می کنند و شما می نگرید؟ و گفت: « لا حکم الا لله یا لثارات رسول الله ». این بانو اولين فردي بودكه عليه دستگاه اموي طغيان كرد. عجیب است که این شعار، که از زبان زنی از سپاه دشمن خارج گردید سرلوحة قيامهاي شيعي شد وبه همين جهت قيام هايي كه پس از آن براي خون خواهي امام حسين (ع) انجام يافت،غالباً با شعار يالثارات الحسين (ع) شناخته ميشد( بهزادیپور، 1384: 253-252).
نتایج نشان داد كه زن نيز ميتواند به انحاء مختلف در جهت نيل به والاترين مقام انساني،هم پاي مردان، براي تجديد بناي اسلام قيام كند. زنان در کربلا بیکار ننشستند، بلکه با اراده خود به صحنه رفتند، فعّال و تأثیرگذار عمل کردند و از این همه درد و رنج و فداکاری نیز بهرهای داشتند. زنان حاضر در کربلا برای یاری ابا عبدالله الحسین از بهترین داشتههای خود گذشتند. فرزندشان را قربانی کردند، از همسرشان گذشتند و حتی جان خود را فدا کردند.
امام حسين (ع) نیز ميدانستند كه قيام ايشان عليه يزيديان منجر به كشته شدنهمه همراهان ميشود و زنان ميبايست طلايه دار دنباله ی نهضت شوندوحقايق را علني كنند و در عين ارزيابي قدرت زور و ميزان سلطه آن، به افشاگري بپردازند.زنان همراه شدند تا حقايق را به نحو احسن بگويند، چون اگر در خانه ميماندند، بعد از خبرشهادت نزديكان، بعد از چند روزي گريه و زاري مسئله همانجاختم ميشد، به همين دليل زنان همراه شدند و راه دفاع از ولايت را آموختند وقدم در راه گذاردند.
]]>