مسئولیت خواص و عام در عاشورا
مسؤولیت خواص و عوام
ویژگی اثرپذیری عوام از خواص بار مسؤولیت خواص را سنگینتر میکند. این که در منابع اسلامی آمده که: اذا فسد العالِم فسد العالَم»، آنگاه که عالِم فاسد شود، جهان فاسد میشود، معطوف به همین ویژگی است.
«بزرگترین گناه انسانهای ممتاز و برجسته، اگر انحرافی از آنها سر بزند این است که انحراف آنها موجب انحراف بسیاری از مردم میشود. وقتی دیدند سدها شکست، وقتی دیدند کارها بر خلاف آنچه که زبانها میگوید، جریان دارد، و برخلاف آنچه که از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نقل میشود، رفتار میگردد، آنها هم آن طرف حرکت میکنند.22
سرنوشت عوام بستگی به شرایطی دارد که در آن زندگی میکنند و چون سرنوشت چیزی نیست که بتوان نسبت به آن بی تفاوت بود باید مواظب بود جزو عوام نباشیم:
«یک عده عوام اند، تصمیمگیری ندارند. به شانس عوام بستگی دارد، اگر تصادفا در زمانی قرار گرفت که امامی سرکار است ـ مثل امام امیرالمؤمنین علیهالسلام یمثل امام راحل (ره) ما ـ که اینها را به سمت بهشت میبرد، خوب، این هم به ضرب دست خوبان، رانده خواهد شد و انشاء اللّه به بهشت میرود. اگر اتفاقا طوری شد که در زمانی قرار گرفت که «وجعلناهم ائمة یدعون الی النار»، «الم تر الی الدین بدلوا نعمت اللّه کُفرا و احلّوا قومهم دارالبوار جهنّم یصلونها و بئس القرار»، اگر در یک چنین زمانی قرار گرفت، به سمت جهنم خواهد رفت. پس باید مواظب باشید جزو عوام نباشید».23
از دیدگاه مقام معظم رهبری معیار تمایز خواص از عوام، بصیرت است. آنچه سبب میشود انسان در این تقسیم بندی جزو خواص قرار بگیرد، روشن بینی، روشن دلی و بصیرت است. اگر این نبود جزو عوام خواهد بود:
«نمیگویم جزو عوام نباشید یعنی باید حتما بروید تحصیلات عالیه بکنید. نه! گفتم که معنای عوام این نیست. ای بسا کسانی که تحصیلات عالیه هم کردند و جزو عوامند، ای بسا کسانی تحصیلات دینی هم کردند و جزو عوامند، ای بسا کسانی که فقیرند یا غنی اند و جزو عوامند. عوام بودن، دست من و شماست. باید مواظب باشیم عوام نباشیم، یعنی هر کاری میکنیم از روی بصیرت باشد. آن کسی که از روی بصیرت کار نمیکند عوام است. لذا میبینید قرآن دربارهی پیغمبر میفرماید: «أدعو الی اللّه علی بصیرة اَنَا وَ مَنِ ابتعنی» یعنی من و پیروانم با بصیرت عمل میکنیم و دعوت میکنیم و پیش میرویم. پس اوّل ببینید جزو آن گروه عوامید یانه. اگر جزو گروه عوامید به سرعت خودتان را از گروه عوام خارج کنید. سعی کنید قدرت تحلیل پیدا کنید، تشخیص بدهید، معرفت پیدا کنید.»24
عملکرد خواص در صدر اسلام
در بررسی زمینههای انحراف جامعهی اسلامی، که سبب شد حادثهی کربلا برای نجات اسلام پدید آید، به عملکرد خواص میرسیم. به حوادث بعد از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله که نگاه میکنیم، از اوّلین حادثه که ماجرای سقیفه بود تا صف بندی سپاه کوفه در برابر امام حسین علیهالسلام ، میبینیم این قشر از جامعه که تحت عنوان اصحاب در صدر اسلام شناخته شدند، در عمل به وظایف خود، که بیان حقایق در مواقع لازم و طرفداری عملی از حق بود، کوتاهی کردهاند.
و اما ما جراهای بعد از رحلت پیامبر. چه شد که در این پنجاه سال جامعهی اسلامی از آن حالت به این حالت برگشت؟ این اصل قضیه است، که متن تاریخ را هم بایستی در این جا نگاه کرد. البته بنایی که پیامبر گذاشته بود، بنایی نبود که به همین زودی خراب شود، لذا در اوایل بعد از رحلت پیامبر که شما نگاه میکنید همه چیز غیر از همین مسأله وصایت ـ سرجای خودش است، عدالت خوبی هست، ذکر خوبی هست، عبودیت خوبی هست. اگر کسی به ترکیب کلّی جامعهی اسلامی در آن سالهای اوّل نگاه کند، میبیند که علی الظاهر چیزی به قهقرا نرفته است. البته گاهی چیزهایی پیش میآمد، اما ظواهر، همان پایه گذاری و شالوده ریزی پیامبر را نشان میدهد. ولی این وضع باقی نمیماند. هر چه بگذرد جامعهی اسلامی به تدریج به طرف ضعف و تهی شدن پیش میرود.25
آغاز سقوط خواص در تاریخ اسلام و خشت اوّل این بنای انحطاط با رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله فاصلهی زیادی ندارد:
«دوران لغزیدن خواصِ طرفدار حق، از حدود هفت، هشت سال بعد از رحلت پیغمبر شروع شد. اصلاً به مسألهی خلافت کاری ندارم. مسألهی خلافت جداست. کار به این جریان دارم. این جریان، جریان بسیار خطرناکی است! همهی قضایا، از هفت، هشت سال بعد از رحلت پیغمبر شروع شد. اوّلش هم از این جا شروع شد که گفتند: نمیشود که سابقه دارهای اسلام ـ کسانی که جنگهای زمان پیغمبر را کردند، صحابه و یاران پیغمبر ـ با مردم دیگر یکسان باشند! اینها باید یک امتیازاتی داشته باشند! به اینها امتیازات داده شد ـ امتیازات مالی از بیت المال ـ این، خشت اوّل بود. حرکتهای انحرافی این طوری است، از نقطهی کمی آغاز میشود، بعدا همین طور هر قدمی، قدم بعدی را سرعت بیشتری میبخشد. انحرافها از همین جا شروع شد تا به دوران عثمان رسید ـ اواسط دوران عثمان ـ در دوران خلیفهی سوّم، وضعیت این گونه شد که برجستگان صحابهی پیغمبر، جزو بزرگترین سرمایه دارهای زمان خودشان شدند! توجه میکنید! یعنی همین صحابهی عالی مقام که اسم هایشان معروف است ـ طلحه، زبیر، سعدبن ابی وقاص و امثال آنها ـ از بزرگان که هر کدامشان یک کتاب قطور سابقهی افتخارات در بدر و حنین و جاهای دیگر داشتند، اینها جزو سرمایه دارهای درجه اوّل اسلام شدند.»26
عوامل سقوط خواص و عوام
مهمترین مطلب در عبرتها شناخت عوامل سقوط و لغزش خواص است. با توجه به جایگاه آنها در میان مردم، لغزش آنها سبب لغزش عوام خواهد شد. مقام معظم رهبری رؤس این عوامل را در چند چیز معرفی نمایند:
1) دور شدن از یاد خدا و پیروی از شهوات
«ما باید بفهمیم بر سر آن جامعه چه بلایی آمد که سر بریده حسین بن علی علیهالسلام ـ آقازادهی اوّل شخص دنیای اسلام و پسر خلیفهی مسلمین، پسر علی بن ابی طالب ـ در همان شهری که پدر او بر مسند خلافت مینشسته است، گردانده بشود و آب از آب تکان نخورد! ازهمان شهر افرادی به کربلا بیایند، او و اصحابش را با لب تشنه به شهادت برسانند و حرم امیر المؤمنین را به اسارت بگیرند!
در این زمینه حرف زیاد است من یک آیه از قرآن را در پاسخ به این سؤال مطرح میکنم. قرآن جواب ما را داده است. آن درد را قرآن به مسلمین معرفی میکند. آن آیه این است که میفرماید: «فَخلف من بعد هم خلف اضاعُوا الصلوة و اتّبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا»27
عوامل اصلی این گمراهی و انحراف عمومی دو چیز است: یکی دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن نماز است فراموش کردن خدا و معنویت، حساب معنویت را از زندگی جدا کردن، توجّه و ذکر و دعا و توسّل و طلب از خدای متعال و توکل به خدا و محاسبات خدایی را از زندگی کنار گذاشتن و دوم «واتّبعوا الشهوات» دنبال شهوترانیها رفتن، دنبال هوسها رفتن و در یک جمله دنیاطلبی، به فکر جمع آوری ثروت، مال و التذاد به شهوات دنیا افتادن. اینها را اصل دانستن و آرمانها را فراموش کردن.»28
2) دنیاطلبی:
«یکی از چیزهایی که عامل اصلی چنین قضیهای شد، این بود که رواج دنیاطلبی و فساد و فحشا، غیرت دینی و حساسیت مسؤولیت ایمان را گرفت. این که ما روی مسألهی فساد و فحشا و مبارزه و نهی از منکر و این چیزها تکیه میکنیم، علت عمدهاش این است که جامعه را تخدیر میکند. همان مدینهای که اوّلین پایگاه تشکیل حکومت اسلامی بود بعد از اندک مدتی، به مرکز بهترین موسیقیدانها و آوازه خوانها و معروفترین رقاصها تبدیل میشود، تاجایی که وقتی در دربار شام میخواستند بهترین مغنیان راخبر بکنند، از مدینه آوازه خوان و نوازنده میآوردند.»29
3) بی تفاوتی پیروان حق:
بی توجهی و بی تفاوتی پیروان حق نسبت به سرنوشت دنیای اسلام را عامل دیگر معرفی میفرمایند:
«عامل دیگری که وضع را به آنجا رسانید و انسان در زندگی ائمه علیهالسلام این معنا را مشاهده میکند، این بود که پیروان حق که ستونهای آن اساس واقعی بنای ولایت و تشیع محسوب میشدند، از سرنوشت دنیای اسلام اعراض کردند و نسبت به آن، بی توجه شدند و به سرنوشت دنیای اسلام، اهمیت نمیدادند. بعضیها، مدتی مقداری تحمّس و شور نشان دادند که حکام سختگیری کردند، مثل قضیهی هجوم به مدینه در زمان یزید که اینها علیه یزید سر و صدایی به راه انداختند، او هم آدم ظالمی را فرستاد و اینها را قتل عام کرد. این گروه هم، همه چیز را به کلی کنار گذاشتند و مسائل را فراموش کردند… کار دو جناح حق و باطل که با هم مبارزه میکنند و به یکدیگر ضربه میزنند، بدیهی است. همچنان که جناح حق به باطل ضربه میزند. باطل هم به حق ضربه میزند، این ضربه تبادل پیدا میکند و آن وقتی سرنوشت معلوم میشود که یکی از این دو جناح خسته شود و هر که زودتر خسته شد، او شکست را قبول کرده است.»30
4) ترس:
یکی از عوامل بازگشت انسانهای ضعیف از مسیر حق ترس است. در واقعهی کربلا همین عامل سبب شد که مسلم بن عقیل در کوفه تنها بماند. رهبر معظم انقلاب میفرماید:
«کاری که ابن زیاد کرد، یک عده از همین خواص را بین مردم فرستاد که مردم را بترسانند، مادرها و پدرها را، تا بگویند با چه کسی میجنگید؟ چرا میجنگید؟ برگردید، پدرتان را در میآورند، اینها یزیدند، اینها ابن زیادند، اینها بنی امیهاند و اینها چه دارند، پول دارند، شمشیر دارند، تازیانه دارند، ولی آنها چیزی ندارند. مردم را ترساندند، به مرور همه متفرق شدند. آخرشب، وقت نماز عشا، هیچ کس همراه حضرت مسلم نبود، هیچ کس!»31
نقش خواص در پیدایش حادثهی کربلا
در تاریخ اسلام بدترین شکل عملکرد خواص را در حادثهی عاشورا مشاهده میکنیم. آنها پس از مرگ معاویه، با علم به اینکه یزید لیاقت رهبری جامعهی اسلامی را ندارد، از امام حسین علیهالسلام برای بیعت دعوت کردند به کوفه بیاید تا در رکاب آن حضرت با یزیدیان نبرد کنند. در مرحله نخست به کمک آنها گروه زیادی از مردم کوفه با نمایندهی آن حضرت، مسلم بن عقیل، بیعت کردند. اما در پی توطئههای بنی امیه و احساس خطر از جانب شام و ترس و وحشتی که عبیداللّه زیاد به وجود آورد، صحنه را ترک کردند. رهبر معظم انقلاب در توضیح گوشهای از عملکرد خواص در این برههی حساس از تاریخ اسلام چنین میفرماید:
«خوب، چرا چنین شد؟! من که نگاه میکنم، میبینم خواص مقصرند! همین خواص طرفدار حق مقصرند! بعضی از این خواص طرفدار حق، در نهایت بدی عمل کردند! مثل شریح قاضی! شریح که جزو بنی امیه نبود. کسی بود که میفهمید حق باکیست! میفهمید اوضاع از چه قرار است! وقتی هانی بن عروة را به زندان انداختند و سر و رویش را مجروح کردند، سربازان و افراد قبیلهاش اطراف قصر عبید اللّه زیاد را گرفتند. ابن زیاد ترسید! آنها میگفتند که هانی را کشتید. ابن زیاد به شریح قاضی گفت: برو ببین هانی زنده است، برو به اینها بگو زنده است. شریح آمد، دید که هانی بن عروة زنده است، اما مجروح است. هانی بن عروة گفت: ای مسلمانها، این چه وضعی است! (خطاب به شریح) پس قوم من چه شدند؟ مردند؟ چرا سراغ من نیامدند؟ چرا نمیآیند مرا از اینجا نجات بدهند؟! شریح قاضی گفت: میخواستم بروم و این حرفهای هانی را به همین کسانی که اطراف دارالاماره را گرفتهاند، بگویم، اما افسوس که جاسوس عبید اللّه، آن جا ایستاده بود! جرأت نکردم یعنی چه؟ یعنی همین که ما میگوییم ترجیح دنیا بر دین. شاید اگر شریح، همین یک کار را انجام میداد، تاریخ عوض میشد.»32
کوتاهی خواص سبب شد که تاریخ به نفع بنی امیه رقم بخورد. حرکت نا به جای آنها به خاطر ترجیح دنیا بر دین و ترس از کشته شدن موجب شهادت مسلم بن عقیل گردید:
«اگر خواص مسلم را تنها نمیگذاشتند مثلاً صد نفر میشدند، این صد نفر اطراف مسلم را میگرفتند، به خانهی یکی از آنها میآمدند و میایستادند، دفاع میکردند، مسلم تنها هم که بود وقتی میخواستند او را دستگیر کنند، چندین ساعت طول کشید! چندین بار حمله کردند مسلم به تنهایی همهی سربازان ابن زیاد را ـ همان عدهای که آمده بودند ـ پس زد اگر صد نفر مرد با او بودند، مگر میتوانستند او را بگیرند؟! باز هم اطرافشان جمع میشدند.»33
به همین جهت است که حادثهی عاشورا، دستمایه و ملقمهای از عملکرد خواص تلقی میگردد، چنان که امام حسین علیهالسلام در مصاحبهها، بیانیهها و خطابههای بین راه از مکه تا کربلا، به این نکات اشاره فرموده و پس از مشخص شدن کامل وضعیت، مسؤولیت امر را متوجه خواص ساخته است.
انقلاب اسلامی ایران
و عبرتهای عاشورا
هر تحلیلگر منصفی در ریشه یابی انقلاب اسلامی ایران، عنصر فرهنگ دینی را اگر تنها انگیزه انقلاب مردم ایران معرّفی نکند، حداقل اساسیترین و پررنگترین خواهد دانست. رهبر انقلاب، که با اشاره او همه چیز رقم میخورد، مجتهد عارف و فقیه وارستهای بود که جز حرف دین و ایمان و اسلام از او شنیده نشد. کانون انقلاب مساجد، مظهر اسلام و پرستش بود. شعارهای انحرافی یا اصلاً جایگاهی نداشت و یا بمحض این که عرض اندام میکرد در موج حرکت دینی و شعارهای مذهبی رنگ میباخت و محو میگردید.
«واسیلی توراجیف. کارشناس سیاسی نشریه آسیا و آفریقایی (رموز) در کتابی که حاوی مقالات جمعی از متفکران روسی پیرامون انقلاب اسلامی ایران است مینویسد: اعتقاد به دین الهی در کلیه برهههای انقلاب اسلامی ایران اصل برتری است که مانع ریشه دواندن خواستههای نفسانی در تغییرات اجتماعی جامعه اسلامی میگردد.34
این فرهنگ دینی که زیربنای انقلاب اسلامی ایران است، رنگ عاشورائی و حسینی دارد. از محرم شروع میشود و در قتلگاه جنگ تحمیلی و شهادتهای حسینی وار، به اوج خود میرسد. شعار عاشورائی هیهات منا الذّله از سپیددم انقلاب تا امروز که با شعار ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند پیوند خورده پر معناترین و زیباترین شعار است که با فشارها و دشمنیهای روزافزون استکبار جهانی روز به روز زندهتر و کارآتر میشود.
«اگر ما پیام امام حسین را زنده نگه میداریم، اگر نام امام حسین علیهالسلام را بزرگ میشماریم، اگر این نهضت را حادثه عظیم انسانی در طول تاریخ میدانیم و برای آن ارج مینهیم برای این است که یاد آوری این حادثه به ما کمک خواهد کرد که حرکت کنیم و جلو برویم و انگشت اشاره امام حسین علیهالسلام را تعقیب کنیم و به لطف خدا به آن هدفها برسیم و ملت ایران انشاء اللّه خواهد رسید.»35
انقلاب اسلامی ایران که سبب شد اسلام دوباره تجدید حیات یابد و ارزشهای الهی در جامعه حاکم گردد در تداومش عبرتهای عاشورا را فراروی خود دارد.
«خیلی خوب اگر این ارزشها را نگه داشتید، نظام امامت باقی میماند. آن وقت امثال امام حسین بن علی علیهالسلام دیگر به مذبح برده نمیشوند. اما اگر ارزشها را از دست دادیم چه؟ اگر روحیه بسیجی را از دست دادیم چه؟ اگر به جای توجه به تکلیف و وظیفه و آرمان الهی، به فکر تجملات شخصی خودمان افتادیم چه؟ اگر جوان بسیجی، مؤمن و با اخلاص را ـ که هیچ نمیخواهد جز اینکه یک میدانی باشد که در راه خدا مجاهدت کند ـ در انزوا انداختیم و آن آدم پُر رویِ افزون خواه پرتوقع بی صفایی معنویت را مسلط کردیم چه؟ همه چیز دگرگون خواهد شد. اگر در صدر اسلام بین رحلت نبی اکرم و شهادت جگرگوشهاش، پنجاه سال فاصله پیدا کرد، در روزگار ما ممکن است این فاصله خیلی سریعتر بشود و زودتر از این حرفها فضیلتها و صاحبان فضائل ما به مذبح بروند. باید نگذاریم. در مقابل انحرافی که ممکن است دشمن بر ما تحمیل بکند باید بایستیم. پس عبرتگیری از عاشورا این است. نگذاریم روح انقلاب و فرزندان انقلاب در جامعه منزوی بشود.»36
با تجربه از تاریخ صدر اسلام و عبرتهای عاشورا راه کار پیشگیری از سقوط خواص و رمز بقای انقلاب در مسیر واقعی اشرا چنین بیان میکنند:
«تمسک به دین و تقوی و معنویت و اهمیت پرهیزگاری و پاکدامنی، این جا معلوم میشود، اینکه ما مکرر در مکرر، به بهترین جوانهای این روز گار که شما باشید، این همه سفارش و تأکید میکنیم که مواظب سیل گنداب فساد باشید به همین خاطر است. امروز چه کسی مثل جوانهای پاسدار است؟ همین پاسدارها و بسیجیها، واقعا بهترین جوانهایند که در میدان علم و دین و جهاد، پیشرو هستند. در کجا چنین جوانهایی را سراغ داریم؟
نظیر اینها را خیلی کم داریم و در هیچ جای دنیا به این کثرت نیست بنابراین، باید مواظب موج فساد بود.
امروز بحمد اللّه خدای متعال، قداست و معنویت این انقلاب را حفظ کرده. جوانها پاک و طاهرند، اما بدانید زیور و عیش و شیرینی دنیا، چیز خطرناکی است و دلهای سخت و انسانهای قوی را میلرزاند. باید در مقابل این وسوسهها، ایستادگی کرد. جهاد اکبری که فرمودند همین است.»37
و سرانجام برای جلوگیری از تکرار تاریخ و از دست ندادن فرصتها همواره باید عبرتگیری از کربلا برای فرزندان انقلاب درس اوّل باشد و هشدار رهبری مورد توجه:
وقتی امام حسین علیهالسلام کشته شد، وقتی فرزند پیغمبر از دست رفت، وقتی فاجعه اتفاق افتاد، وقتی حرکت تاریخ به سمت سراشیب آغاز شد، دیگر چه فائده؟… اگر خواص در هنگام خودش، کاری را که لازم است، تشخیص دادند و عمل کردند، تاریخ نجات پیدا میکند و حسین بن علیها به کربلا کشانده نمیشوند. اگر خواص بدفهمیدند، دیر فهمیدن، یا نفهمیدند و با هم اختلاف کردند… معلوم است که در تاریخ کربلا تکرار خواهد شد.38